عزیز دل مامان ایلیاعزیز دل مامان ایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

نبض زندگی "ایلیا"

شروع دوباره...

مهد کودک مامان

ماه مبارک رمضان از راه رسیده و ما طبق برنامه ی هر سال روزا خونه ایم و موقع افطار میریم خونه مامان بزرگا تو هم که عادت نداری خونه باشی برا اینکه حوصله ات سر نره و تو خونه بهونه گیری نکنی یه برنامه ریختیم از ساعت نه صبح تا ساعت سه که بابا میاد خونمون مهد کودکه کلی برنامه ی شاد که هر کدوم زمانش بیست دقیقه اس برا اینکه زیادم طولانی نشن بعد از هر برنامه یک کتاب برات میخونم و بعد زنگ بعدی شروع میشه اینم عکسایی که از چندتا از زنگامون گرفتم زنگ اول: بازی با اسباب بازی هایی که در شرایط عادی بخاطر داداش نمیاریمشون زنگ دوم لگو بازی: زنگ سوم فوتبال: که تو و داداش عاشقشین مجبورم میکنی تو روز چند بار ای...
12 خرداد 1396

دشت و دمن

گردش در طبیعت و بازی بین درخت ها و خاک بازی   جمع کردن یک عالمه چوب و سنگ چیدن گل و فوت کردن قاصدک کوه نوردی و فریاد زدن بالای کوه و شنیدن انعکاس صدات و از همه مهمتر درست کردن جوجه کباب با باباجون دیگه چی لازمه تا یه روز فوق العاده رو برا یه پسر چهار ساله بسازه؟!! من تو چشمات میتونم دنیا رو ببینم چشمات عجیب جادوییه پسرکم میتونم ساعت ها بهشون خیره بشم و غرق بشم تو دریای چشمات خدایا ممنونم! ...
12 خرداد 1396

سرو قامتم

من فدای قامتت مادر آماده برای رفتن به استعداد سنجی موسیقی که رفتی و صادقانه اصلا استقبال نکردی انشاالله بزرگتر که بشی اگه علاقه داشتی میفرستیمت... ...
12 خرداد 1396

آبشار

تابستون نرسیده اما گرمای هوا چیزی از تابستون کم نداره برا تو که بد نشده غروبا گردش و پارک گردی پارک آبشار و خیس شدن و البته صخره نوردی اون روزی که این عکسا رو ازت گرفتم یکی از فوق العاده ترین روزات بود اونقدر با بچه هایی که نمیشناختیشون خوب همبازی شده بودی و بلند بلند میخندیدی که کیف میکردم... ...
12 خرداد 1396
1